زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در شب عاشورا
شمـعـم که با نـگـاهِ تو آتـش گـرفـتهام امـشـب کــنـارِ آهِ تـو آتـش گـرفـتـهام پـیـرت شدم نگـاه به این پیر زن بکن امشب بیا و خواهرِ خود را کفن بکن امشب غنیمت است برایم چه میکُنی آقـا شکـسته است صدایـم چه میکُنی یک پِـلک هم به هم نَزَنم تا نرفـتهای گـیسویِ خـویش را نَکَـنم تا نرفـتهای از پـیـشِ پـاسـبان حـرم آمـدم حـسـین از سـمـتِ مهـربانِ حـرم آمـدم حسین امـشب دلـم بـرایِ حـرم شـور میزند اصلاً دلـم برای خـودم شـور میزنـد مادر که رفت بعدِ پدر هم حسن نماند از پنج تا کفـن بهخدا یک کـفن نـماند امشب نشستهام که خودم را کـفن کنم فکـری برایِ آن هـمه دسـتِ بـزن کنم امشب که فکر میکنم از حال میروم فـردا چـقـدر بـر سـرِ گـودال میروم امشب زِ درد بر جگرم دست میزنم فـردا چـقـدر بر کـمرم دسـت میزنـم امشب زِ خاک خار اگر جمع میکنیم فـردا میانِ تـیغ، پـسر جـمع میکـنـیم امشب غـبار از سرِ گـیسوت میکِشم فـردا غـروب نیزه زِ پهلـوت میکِشم امشب کنارِ مادر خود میخورم زمین فردا غروب با سرِ خود میخورم زمین |